ml>
پیغام ذیل رو یکی از مخاطبها در خصوص مطلب الگویی انگلیسی از جنس فوتبال؟! برام فرستاده و...
((سلام.طاعات قبول.
در ایران فوتبالیست ها الگوی جوونها هستند نه در خارج.
اونجا از این خبرها نیست.
چون خودم رفتم و دیدم.
اونجا به فوتبال فقط به عنوان یک ورزش نگاه میشه چه آدم بزرگ چه آدم کوچیکش.
اما در ایران واسه اینجا جوون هر روز به بیکاریش،مشکلات اجتماعی و ... فکر نکنه میره و از صبح میشینه استادیوم تا بازی ساعت 7 شب شروع بشه.بعد هم بازی 0-0 میشه و اون جوون باید برگرده خونه.به این ترتیب یک روز اون جوون که این همه انرژی بالقوه داره به راحتی از دست میره تا بره واسه یکی دیگه که حداقل 500 میلیون پول میگیره،هوره بکشه.
آخرش هم اینه که جوونی که کار نداره،فرداش میره دوباره دنبال خلاف و سر کوچه وایستادن و دختربازی و .....
بابا چرا به این جوونها کسی فکر نمی کنه؟چرا فقط در حد حرفه؟
این همه طرح در سفرهای استانی دولت چرا به سرانجام نمی رسه؟پول این طرح ها چی میشه؟
من که تحصیل کرده ام ،بیکارم.وای به حال اونایی که دیپلم یا پایین تر دارند.
منتظر جوابت هستم))
پاسخ به مخاطب محترم
سلام
ممنون از اینکه نظرتون رو مطرح کردید ، اما استدلال من نه در رد صحبتهای شما بلکه در تکمیلشونه:
اینکه تو کشور ما مشکل اشتغال و مشکلات اقتصادی داریم و خیلی ها از این معضلات رنج می برند ، من هم موافقم ، چون قابل کتمان هم نیست.
اما آیا فقط تو ایران جوونها دنبال استادیوم رفتن و پیگیری تیم مورد علاقشون هستند و براش وقت می گذارند و یا گروه هوادار تشکیل می دهند ، یا فقط اینجا سر کوچه دختر بازی می کنند یا فلان کار خلاف رو انجام می دهند و ... مطمئنا اینطوری نیست.این مسائل تو همه جای دنیا وجود داره. گروههای خلافکار نوجوون ، جوون ، بزرگسال ، قاچاقچیهای فساد و فحشاء و مواد مخدر و اسلحه تو همه جای دنیا فعالیت می کنند و قشر جوون بهترین طعمه براشون محسوب می شود.
گروههای هوادار فوتبال که کلی هم طرفدار دارند و برنامه های مفصلی هم برای حمایت از تیم مورد علاقشون برگزار می کنند ، اتفاقا تو اروپا و آمریکا خیلی بیش از ما سابقه داره و خیلی هم پررنگ هستند. فقط فرقشون اینه که تو ایران فوتبال رو دولت می چرخونه و تو غرب با پول سرمایه دارهای بزرگ و صاحبان صنایع و حتی سیاستمدارها این چرخیدن اتفاق می افته. مردم هم تو حمایت از تیمشون مایه می گذارند با دادن مالیات و کمک به باشگاه و خرید محصولات متنوعی که برای باشگاه سودآور هست و خلاصه اینکه اونجا یک تجارت پرسود برقراره در همه زمینه های مرتبط با ورزش. حالا دیگه صحبت از بازار بزرگ و پرسود قمار بازی نمی کنم.
البته غربیها صنعت سرگرمی و ورزش و سینما و قمار و فحشاء و ... رو خیلی خوب مدیریت می کنند تا هم مردم از قبل استفاده از این امکانات حالش رو ببرند و هم خودشون به اهدافشون برسند.
غربیها با استفاده از صنعت سرگرمی ( تاکید می کنم صنعت برای اینکه صحبت از هنر و فرهنگ و تعالی روح بشر نیست فقط پول و سرمایه و قدرت منبعث از اون هست که مهمه) افکار عمومی رو کنترل می کنند. یک جور نظم مکانیکی حاکم کردند که در عین اینکه ظاهر بسیار منضبط و قشنگی داره ، این امکان رو بهشون می دهد که با استفاده از سرگرمی و البته رسانه های متنوع ، تصمیمات مردمی رو در انتخاباتها و سایر جاهایی که افکار عمومی در صحنه وارد می شود ، به نفع خودشون مصادره کنند و به قول معروف از صندوق رای همون چیزی دربیاد که سرمایه دارها و صاحبان صنایع بزرگ می خواهند.
هر چند قابل انکار نیست که این جریانات قدرتمند توی این یکی دو قرن تونستند برای بخش قابل توجهی از مردمشون (کشورهای پیشرفته غربی و نه اروپای شرقی) رفاه قابل قبولی رو بوجود بیاورند و خوب بخش قابل توجهی از این رفاه رو مدیون غارت منابع و ثروتهای مستعمراتشون هستند.
حالا یعنی چی؟
می خواهیم اینطوری بشویم ؟!
... سهراب و بهروز دو تا جوونند که توی تهران سر تا پا غربی شده زندگی می کنند و حکومت هم بر اساس سکولاریسم اداره می شود و خبری هم از روحانیت در حکومت نیست. هر کسی آزاده که بر اساس قواعد لیبرال دموکراسی کپی شده از غربیها آزادانه و در سایه قانون لیبرال دموکراسی زندگی کنه.
سهراب و بهروز صبح می روند کالج و تو کلاس با بقیه همکلاسیها که شامل دختر و پسر هستند و مشغول علم آموزی می شوند. ضمنا حجاب داشتن هم آزاد هست ، برای همین لیلا و سولماز و فرانک و بیتا بی حجاب میان و فقط دو تا دختر امل با حجاب میان سر کلاس. اختلاط لذت بخشی در کلاس حاکم هست و همه از مصاحبت و همکاری با هم استفاده می کنند. هر کسی برای عصر و شب برای خودش و دوست دخترش برنامه ریزی می کنه تا بروند کازینو یا بروند دنس و نایت کلاب و یا یک گوشه خلوتی و از مصاحبت هم ... خوبی این روابط این هست که کسی نیست تا غریزه بهش فشار بیاره و بره سر کوچه مزاحمت ایجاد کنه برای دخترها و زنها. دیگه کسی با ماشین مدل بالا اتو نمی زنه دخترهای فلان فلان رو.
همه سیر و پرند از ارضای غریزه و فقط به تنظیم روابطشون فکر می کنند و اینکه یک وقتی ناغافل بچه دار نشوند. خوب این وسط هر پسر و دختری به دلیل اینکه باید با طرف مقابلش روابطی داشته باشه تا بتونه برای زندگی آینده و نه صرفا ازدواج تصمیم بگیره و بهر حال هر کدومشون ممکنه قبل از این روابط با چندین نفر دیگه هم رابطه داشته باشند. نمیشود محدود کرد و این اصل پذیرفته شده.
... تیم مورد علاقه سهراب و بهروز امروز مسابقه داره و دوتاشون به اتفاق دوست دخترهاشون و بقیه هوادارهای باشگاه با لباسهایی یکدست که از فروشگاه باشگاه خریداری کردن برای کمک به باشگاه ، می روند طرف استادیوم و...
سهراب توی یک شرکت توزیع مشروبات الکلی و فیلمهای آنچنانی و سرویس دهی به چند تا کاباره یک کار نیمه وقت گرفته و درآمد خوبی داره. بهروز هم توی یک فروشگاه بزرگ زنجیره ای یک کاره پاره وقت پیدا کرده و خرجش رو در میاره. البته اصلا نیازی به پول ندارند ولی چون می خواهند دستشون تو جیب خودشون باشه ، کار می کنند.
شهر پر است از ساختمانهای بزرگ و نمادهای تبلیغاتی رنگارنگ و ماشینهای مدل بالا و خانمهای بی حجاب تو چشم برو و خلاصه مظاهر یک جامعه صنعتی کاملا به چشم می خوره.
راستی یادم رفت بگم که توی یکی از نقاط حاشیه ای شهر یک پادگان نظامی مربوط به نیروهای ناتو هم هست که از اون برای برقراری صلح در منطقه استفاده می کنند و عصرها که می شود سربازها و نظامیهای ناتو توی شهر پیداشون می شود و میکده ها و کاباره ها و ... را آباد می کنند. دختر های ایرانی زیادی با این خارجی ها دوست شدند و با هم سر و سری دارند و البته بعضی نظامیهای ناتو هم توی کوچه پس کوچه ها مخفی می شوند و دخترهایی که از اون محل رد می شوند رو مورد نوازش!! قرار می دهند. این دخترهای خوشبخت نوازش شده هم اگر اعتراضی داشته باشند به دلیل قانون کاپیتلاسیون و مصلحتهای روابط خارجی صداشون به جایی نمی رسه و باید با این موضوع کنار بیایند.
برق شهر از یک نیروگاه بزرگ هسته ای تامین می شود که دربون و آبدارچی اون ایرانی هستند و باقی پرسنل خارجی و احیانا آمریکایی.
از همه جالب تر ، یک شهر بازی و محل تفریح خیلی پیشرفته هم نزدیک تهران ایجاد شده که ?? ساعته فعالیت می کنه و مردم اوقات فراغتشون رو توی این شهرک می گذرونند. اسم این شهرک هم هست لاس وگاس کوچولو.صبح تا شب ملت می زنند و ... بساط عیش و نوش و قمار و تفریح و... خلاصه همه چیز برای لذت جویی فراهم هست.
صدای اذان موقع صبح و ظهر و شب اصلا به گوش نمی رسه چون مساجد نباید مزاحم آرامش مردم بشوند و فقط توی فضای مساجد باید شنیده بشود. حوزه های علمیه حق دخالت در امور اجتماعی رو ندارند و فقط می تونند به امور شرعی شخصی و محدود بپردازند و تازه اگر هم شهروندی از اونها شکایت کنه که مثلا به من تذکر دادند و از من خواهش کردند تا وسط خیابون کار منافی عفت انجام ندهم ، اون روحانی رو می گیرند و ... در مدرسه مذهبی مربوطه رو هم که همچین آدمی تربیت کرده تخته می کنند.
اصلا چه معنی داره روحانیت فعالیت اجتماعی بکنه و ... درسهای دینی هم فقط مربوط می شوند به دین شناسی با تاکید بر آموزه های غیر خطرناک دین و البته مسائل مربوط به جهاد و مبارزه با ظلم و ستم در این کتابها وجود نداره.
فلسطین و افغانستان و کمک به مسلمانها و راهپیمایی روز قدس و این جور چیزها هم دیگه درش تخته شده و اصلا ممنوع شده.
کتابهای کفرآمیز زیادی تو بازار نشر کتاب هست که هر چیزی دلشون خواسته به مقدسات مذهبی گفتند و ...
کلا مردم راضی هستند ، چون حالشون رو می کنند و کارشون رو هم دارند. صنایع مختلف دنیا اینجا سرمایه گذاری کردند و چاههای نفت هم لوله کشی شدند به واشنگتن و نیویورک و اروپا و ژاپن و چین و...
کارشناسهای خارجی در همه دستگاهها حضور دارند و شرکت بلک واتر هم امنیت خارجیها رو تامین می کنه. هر از گاهی هم چند نفری رو می بنده به گلوله و این هم که مشکلی نیست ، چون توی همهمه مطبوعات و رسانه های بیشمار آزادی که تو کشور فعالیت می کنند گم می شود.
تعدادی از نیروهای نظامی ایران اعزام شده اند در جنگ جدیدی که آمریکا یک گوشه دیگه راه انداخته تا آخرین مقاومتها رو در هم بشکنند و دنیایی آرام و باصفا و پر از صلح بسازند. بالاخره ما به عنوان متحد غرب تو منطقه باید این تعهدات رو به خوبی انجام بدهیم.
راستی یادم رفت این رو هم بگم که بهروز چند وقتی هست که احساس می کنه به مردها بیشتر تمایل داره تا زنها برای همین هم تازگیها به کلوب ((گی)) ها می رود و ...
مادرش این موضوع رو می دونه اما اصلا ناراحت نیست چون این رو حق طبیعی یک انسان می دونه که راهش رو انتخاب کنه و البته روش زندگی کردنش رو. تازه بهروز پسر خیلی خوبی هست و از وقتی دنبال تمایلات جدیدش می ره خیلی هم بهتر شده.
ایران بخش مورد قبول و مثبت جامعه بین الملل شده و در همه همایشها و گردهماییهای بین المللی در کنار صاحبان قدرت جهانی حضور پیدا می کنه و رسم چاکری رو به جا میاره.
پرچم عوض شده و به جای لفظ جلاله الله ، یک چرخ دنده وجو داره که پر شده از ستاره و این ستاره راه راه هست مثل پرچم ایالات متحده و این هم به میمنت پیوستن ایران به باشگاه چاکران استکبار جهانی بوجود اومده.
مردم مثل بچه های خوب و گوسفندهای نجیب سرشون به کار خودشون گرمه و با روزگار نوکری و چاکری و خفت و خاری حاصل از سلطه پذیر ی کنار اومدند و تازه احساس رضایت هم می کنند.
همه وضعشون خوب نشده ها ، تعداد فقرا بیشتر شده ولی اونهایی که دستشون به دهنشون می رسه و صاحب قدرت و نفوذ تو جامعه هستند از زندگی راضی هستند و این مهمه. باقی مردم مشغول زندگی پر از قصه و غصه خودشونند اما وقتی خیلی بهشون فشار میاد می روند ((بار)) و چند تا پیک می زنند توی رگ و بعد سری هم به کاباره می زنند و با گرفتن انرژی تازه ای باز روز از نو روزی از نو.
یک موضوع دیگه هم هست؛ چون نفت تا چند سال دیگه قراره تموم بشه ، قرار شده تا سراسر کشور رو تبدیل به یک کلوب بزرگ شبانه روزی بکنند تا از سود حاصله از صنعت توریست و گردشگری ، کشور اداره بشود. مردم هم می تونند به عنوان گارسن و ... توی این کلوب مشغول بشوند و ...
----------------------
حالا ممکن هست بفرمایید که منظورتان این صحبتها نیست و مثلا می خواهیم بشویم مثل ژاپن. اولندش که خیلی از این واقعیتها توی ژاپن هست.چه پذیرش خفت و خواری حضور نظامیهای خارجی و چه فرهنگ غربی و بی بند وباری و ... تازه مردم عین ماشین زندگی می کنند و خبری از روح زندگی هم نیست. فقط خوبیش اینه که همه چیز روی حساب و کتاب انجام می شود. چه کار خوب و چه کار بد!!!
اینجاست که من می گم چرا ما نمی آییم از همت و تلاش و پشت کار ژاپنیها یاد بگیریم که با کمترین توقع توی چند دهه کشورشون رو سر و سامان دادند و خوب البته فقط تونستند سامان اقتصادی و صنعتی بدهند و روح مردم رو نتونستند نجات بدهند و خفت ظلم پذیری رو هم قبول کردند.
یعنی خداوند متعال بشر رو آفرید که آخرش بشود ژاپن؟!
عزیز دل بابا جان کارآگاه گجت، خداوند بشر رو آفرید که در سایه دستورات پیامبران الهی زمین رو آباد کنند نه در سایه فرامین شیطانی لیبرال دموکراسی. که این آبادی دوم فقط ویرانی هست و لا غیر. عین جنگل که هر کس زورش بیشتر بود ، ترک تازی کند و بقیه مثل گله گوسفند بچرند تا نوبت خورده شدن توسط آقا شیر جنگل لیبرال دموکراسی به آنها برسد.
من وقتی این جمله سید جمال الدین اسدآبادی رو به یاد می آورم که اسلام را در غرب دیدم اما مسلمان را نه و در شرق مسلمان دیدم و اسلام نه، به این نتیجه ((تقی زاده)) نمی رسم که باید از فرق سر تا نوک پا غربی شد. بلکه باید این را فهمید که از اصول ما ، غربیها بهره برداری کردند برای اهداف پلیدشان و ما از اصول پر کاربرد و قوی و پر از نفع خود بهره نبردیم و به کاسه لیسی پسمانده آنها قناعت کردیم.
نوشته شده توسط : علی افسری
بسم الله الرحمن الرحیم
هیچ دقت کردید بعضی مردم که به نظر من تعدادشون کم هم نیست به آدمهای با ظاهر به اصطلاح مذهبی برخورد می کنند و یا در کنارشون قرار می گیرند ، با چه دید بی اعتمادی و منفی به اونها نگاه می کنند. البته بعضی از آدمهای بی دین و ایمان که از اساس با دین و دیانت مشکل دارند و مثل مگسهای سبز دور دفعیات بی قیدی و بی حیایی می گردند از این دسته جدا هستند و مثل سوسکهای سرگین خوار دنبال هل دادن دنیای خودشون هستند تا به نیستی کامل و درکات جهنم برسند. اما عده ای از مردم وقتی به ظاهر مذهبی یا به قولی حزب الهی می رسند ، با نظری منفی با طرف یا نظراتش برخورد می کنند.
می تانیم بی خیال این آدمها بشویم و از کنارشون رد بشویم ، حکومت دینی برقرار است و نظام هم پا برجاست. گور بابای پدرسوخته بعضیها و...
خوب این یک جور برخورد هست. اما آیا این روش عاقبت خوشی دارد. آیا نباید به این اندیشید که همین آدمها که اصلا به خاطر ظاهرشان نمی شود در مورد خوب یا بد بودنشان قضاوت کرد،بله همین آدمهای به اصطلاح غیر موجه یا عوام یا غیر پسند من و شما ، که دلشان برای این مملکت و عزت و آبروی ایران و ایرانی می تپد ، می توانند در کنار ما قرار بگیرند و در برابر صف دشمنان قسم خورده ایران ، با تهاجم بی انصافانه و ظالمانه آنها بجنگند.
اصلا یک مساله مهم! یا بهتر است بگوئیم یک سوال؟
به نظر شما چرا این نگاه منفی و یا موضع دفاعی در برخی مردم بوجود آمده است؟ آیا به خاطر عملکرد و سوابق رهبران و شخصیتهای معروف و انقلابی و شهدای عظیم الشان انقلاب و دفاع مقدس بوده است؟
یعنی مثلا وقتی یادی از شهید همت و باکری و خرازی و چمران و... به میان می آید یا صحبت از عظمت امام (ره) می شود یا یادی می شود از علمای بزرگ تاریخ انقلاب و قبل از انقلاب این سرزمین و یا برجستگیهای بی نظیر رهبر معظم انقلاب و شخصیت پرهیزگار و بی بدیل او را می بینند ، موضع می گیرند؟
خوب معلوم هست که هر عقل سالمی به این سوال جواب منفی می دهد. پس مشکل کجاست؟
مسلما مشکل در ریا و تزویری است که در برخی چهره های مذهبی و حزب الهی دیده می شود. مشکل استفاده ابزاری برخی آدمهای سالوس ، منفعت طلب و کم اعتقاد است که به دین به چشم دکان می نگرند که در عین اینکه به قول خودشان آخرتشان را آباد می کند ، دنیایشان را نیز آباد می کند حتی اگر به قیمت این باشد که چیزی بیش از دیگران از کیسه بیت المال بردارند و خود را در این خصوص صاحب حق می دانند فقط به دلیل زحمت پوشیدن لباس مذهبی و اختیار کردن ظاهر حزب الهی.
جالب اینجاست که از آنجایی که این دیدگاه شروع نفاق است و ابتدای دره گمراهی ، وقتی در این سراشیبی سقوط قرار می گیرند ، وضعیتشان و انحرافشان به مراتب از آنهایی که ادعایی هم ندارند بدتر می شود و در برخی موارد دست شیطان را هم از پشت می بندند.
بسیار دیده ایم خانمی را که در پوشش چادر و جلسه مذهبی و مسجد و... همسایه اش یا خانواده اش و یا همکارش از رفتار و برخورد او خون می گریند و همین موضوع باعث شده است تا به این لباس و ظاهر بدبین شوند.
یا آقای که محاسنی دارد و پیراهنی روی شلوار می اندازد و تسبیحی در دست و انگشتری و مسجدی و دعایی و یا حسین یا حسین گفتنی و ... اما در خلوتش نه آبروی یا حسین گفتن را نگه می دارد، نه دیگران را از آزارش ،امان و آسایشی است.
اصلا چه کسی گفته که هر کس این ظاهر را برگزیند باید خود را صاحب حقی بیشتر بداند. مگر نه اینکه کسی که این لباس را می پوشد و این شعار را می دهد باید مردم بیشتر از دست و زبان و عملش در امان باشند؟
خوب ، پس اگر نبودند ، چه باید کرد؟ چه باید کرد از این آدم مزور و یا ضعیفی که فقط به دلیل برگزیدن ظاهری مذهبی دیگران از او در امان نیستند و آسیب می بینند.
دروغ می گوید ، تهمت می زند ، غیبت می کند ، حرام و حلال می کند ، با کلاه شرعی دزدی می کند از هر چیزی که بتواند توجیهش کند،نان مردم را می برد،می رود بالای چشمه و از همان بالا شروع می کند به آلوده کردن آب آشامیدنی مردم و...
با این تزویر و ریا و تظاهر و نفاق چه باید کرد.
تا به حال از خود پرسیده ایم که ما کجای این قصه پر غصه هستیم؟
نوشته شده توسط : علی افسری
یادم هست زمانی با تعدادی از دوستان و همکلاسیهای زمان دبیرستان در مرکزی شبانه روزی ، مشغول آماده شدن برای کنکور بودیم. دیگران هم بودند. خیلیها بودند. اتفاقا ماه رمضان بود و مرکز مربوطه هم به هر اتاقی جیره ای از خرما و پنیر و ... می داد. یک روز رفتیم سر کلاس و وقتی بازگشتیم ، اثری از جیره نبود. ناراحت از اینکه کدام آدم بی معرفتی سهم خودش که کوفتش بشود ، سهم دیگران را هم برده است. چند روز بعد باز هم این اتفاق افتاد و این بار به پیشنهاد خودم و یکی از دوستان ، کاغذی برداشتیم و روی آن نوشتیم که هر کس بدون رضایت دیگران به این مواد غذایی دست بزند فلان فلان شده است و چسباندیمش روی یخچال. یک فحش ناجوری نوشتیم تا کسی به خودش اجازه ندهد تا دست برد بزند. فکرش را نمی کردیم کسی اینقدر رذل باشد که با وجود آن نوشته باز هم دزدی کند. اما با کمال تعجب روز بعد شاهد بودیم که نه تنها جیره غذایی را برده بود بلکه پایین نوشته ما نوشته بود : پذیرفتم!!!
آدمهایی که علم و آگاهی به کار خطای خود دارند اما از روی بی قیدی و بی حیایی و اصرار بر گناه و البته بی اعتقادی به روز جزا و حساب و کتاب و یا ضعف اعتقادات ، دست می زنند به انجام خطا و گناه و کار ناصواب را نمی شود غافل خواند. این آدمها همچون دزدان با چراغی هستند که گزیده تر برند کالا.حالا بعضی مواقع صغیره و برخی موارد کبیره و خوب می دانیم که اصرار بر صغیره راه در آغوش کبیره پریدن را هموار می کند و اصلا خودش کبیره است. خدا نکند دست کنیم در سبد گناههای شیطان ، آنهم در جستجوی بدترینهایش و بپذیریم بردگیش را.
نوشته شده توسط : علی افسری
به طرف می گوئید؛ درست است که برخی از چادریها و کسانی که حجابشان خوب است و چهره ای مذهبی هم دارند ، باطنشان و خلوتشان و رفتارشان با آنچه در جامعه ادعا می کنند فرق دارد ، اما این چه ربطی به این دارد که شما بدحجابی کنید و یا با بی قیدی در روابط با جنس مخالف ، شرط حیا و عفت را قربانی نمایید و یا با بدحجابی خودتان ، جامعه را دچار آلودگی بصری کنید ، طوری که جوان کم اعتقاد و یا حتی افراد معتقد و البته انسانهای مریض دل که این گونه موارد یک پایه ثابت هستند ، مثل مگسی که خوراک مورد نظرش را دیده است دورتان جمع شوند. حالا شاید بگوئید این یکجورهایی در مورد خانمها است و در مورد آقایان چه باید گفت.
فرض کنید جوان و یا حتی میان سالی که شلوار تنگ پوشیده و پیراهن چسبان و کوتاهی نیز بر تن دارد که با یک حرکت هم لباس زیرش معلوم می شود که چه مارکی دارد و هم در موارد ناگواری ... یا یقه را باز گذاشته و پشمهای سینه را ریخته بیرون برای خودنمایی و جلب توجه و یا تیشرت تنگ پوشیده و عضلات قرص و آمپولی خود را انداخته است بیرون و یا هیچ کدام از اینها نیست. بلکه ظاهر مناسبی دارد اما آنقدر در رفتارش با زنها پیشرفت می کند که کم کم جای محارم آنها را می گیرد.
با فروشگاههای لباس فروشی و فروشندگان مرد و زن بی حیای خیلی از آنها سر و کار داشته اید. می روی به اتفاق خانواده تا لباسی بخری ، خانم لباسی را انتخاب می کند و از فروشنده می خواهی تا لباس را به شما بدهد ، فروشنده مرد بی حیا با وجودی که فروشنده خانم هم در کنارش هست ، یک نگاهی به سر تا پای خانم می کند و با رصد کردن طرف مقابل حدس می زند که چه شماره ای را باید بیاورد. یا فلان فروشنده خانم که تخصصش چیز زدن با مردم است تا بتواند جنس صاحب فروشگاه را بفروشد و هر قدر با مردها و زنها بیشتر چیز بزند ،فروش موفق تری دارد و مسلما به نفعش هست. آن هم با چه ظاهری و چه ریخت رقت انگیزی!!!!!!!!
یا آقایان جوان و نوجوانی که دسته دسته سر کوچه جمع می شوند و با یکدیگر صحبت می کنند از آرزوهای دور و درازشان و گاهی اوقات دوست دخترهایشان را به رخ هم می کشند و از گول مالی فلان دختر و بهمان دختر بیچاره ای که خام آنها شده اند سخن به میان می آورند و در کنار همه اینها، رهگذران خانم بیچاره ای نیز که از آن محل و یا چهار راه و گذر عبور می کنند را دید می زنند و کاسه چشمان کور شده شان را از چشم چرانی پر می کنند.
فروشندگان لوازم آرایشی و بهداشتی که خیلی وقتها مرد هم هستند را نمی گویم که برای عرضه جنسشان چه مراوداتی در فروشگاهشان برقرار می شود و...
محیطهای کاری دولتی و خصوصی که پر است از مراودات نزدیک و اختلاطهای شدید و صحبتهای بی ربطی که جایش هر جا هست ، در محیط کار و با جنس مخالف نیست نیز خودش قصه پر غصه ای است.
کوی و برزن شهر را چه بگویم که همه با هم مسابقه بدحجابی گذاشته اند و به غیر از افراد مریضی که دردشان بی عفتی و فساد و بی حیایی است ، کلی آدم معمولی می بینی که از روی تقلید و مد و تحت تاثیر دوست و همکار و خانواده ، با ظاهری زننده ظاهر می شوند و چشمان عفت جامعه را آلوده می کنند به انواع آلودگیها و بی حیایی ها.
آقا و خانم محترمی که به اتفاق فرزندشان آمده اند تا خریدی کنند و گشتی در این مکاره بازارهای پر از تیر های شیطان بزنند را زیاد دیده اید که خانم با لباسی نامناسب همراه همسر محترم شده اند و مرد بیچاره که گویی به ناچار تسلیم این صحنه آرایی زشت شده است ، همچون بادیگاردها این طرف و آنطرف را نگاه می کند تا مبادا کسی به همسرش نگاه چپ بکند. غافل از اینکه گرگهای گرسنه زیادی هستند که چه بخواهد یا نخواهد چشمشان را از زیباییهای همسرش پر می کنند و... خیلی وقتها نیز مرد مفلوک آنقدر بی غیرت شده است تا دیگر حسی در این خصوص نداشته باشد و به قولی پذیرفته است این خفت و خاری را.
یا خانمی را در نظر بگیرید که با اصرار همسرش چادر بر سر کرده اما خاک بر سر این چادر سر کردنی که از هر چه بدحجابی است بدتر است؛ از موی سرش بگیرید تا آرایش و کفش و ... اتفاقا بیشتر هم جلب توجه می کند. می شود مضحکه عام و خاص که این چطور چادر بر سرکردنی است. می گویید برود مانتو بپوشد از این بهتر است؟ من می گویم درد این آدمها این چیزها نیست. این آدمها یا هنوز نفهمیده اند که راز دستور خداوند برای پوشش و حجاب در چیست. یعنی نمی دانند که در جامعه چه نگاههای زهرآلودی وجود دارد و یا نگاههای بی گناه و گذرنده که از این بابت آلوده می شوند و یا می دانند اما دلشان می خواهد هم دهن مرد بدبخت را ببندند و هم خودشان از جولان دادن و بی حیایی در جامعه لذت ببرند.
یک مطلب دردناکی نیز وجود دارد که خیلیها از آن آگاه هستند اما دم بر نمی آورند. یعنی با خفت و خاری دم فرو بسته اند و خفه خان گرفته اند . شاید هم خودشان را طور دیگری خالی می کنند؟! این واقعیت تلخ همین خانمهایی هستند که دلربایی و مهربانی و آرایش و زینتشان برای مردم کوچه و بازار و چشمان نامحرم است و نازیبایی و شلختگی و بدرفتاریشان در خانه برای مرد نگون بخت.
حالا وقتی به این آدمها می رسی و می گویی که عزیز دل برادر و یا خواهر محترم ، چرا براه نمی آیید و نمی گذارید فضای جامعه پر نشود از این آلودگیهای خانمان برانداز ، شروع می کنند به مغلطه و دلیل و برهان و مثال زدن آدمهای باحجابی که فلان خطا را کرده اند و هزار اگر و امای دیگر که هر چیزی هست به غیر حرف حساب، که اول دودش در چشمان خودشان می رود با رواج آلودگی در جامعه و متاسفانه خشک و تر را با هم می سوزاند.
نوشته شده توسط : علی افسری
((بی بی سی:در پی دخالتهای اخیر مسئولان جمهوری اسلامی در مورد گفتگوهای صلح بین فلسطین و اسرائیل، و درست پس از برپائی مراسم تبلیغاتی «قدس» توسط آنان، نبیل أبو ردینة سخنگوی رئیس دولت فلسطین امروز گفت، «احمدی نژاد نماینده مردم ایران نیست، انتخابات را با تقلب برده است، مردم ایران را سرکوب میکند، و ریاست دولت را دزدیده است. وی در مقامی نیست که در مورد فلسطین یا رهبرانش حرف بزند.»
وی اضافه کرد، «ابومازن [عباس] رئیس جمهوری است که با انتخاباتی آزاد و عادلانه انتخاب شده است که با حضور بیش از دوهزار ناظر بین المللی انجام گردیده است. ما برای فلسطین و بیت المقدس جنگیده ایم و در آن راه هزاران شهید و دهها هزار زخمی و زندانی داده ایم. ما مثل احمدی نژاد مردم خود را سرکوب نکرده ایم، ما در حال دفاع از حقوق و منافع ملی خود هستیم، و رئیس جمهور و رهبران فلسطینی و سازمان آزادیبخش فلسطین تنها نمایندگان مشروع مردم فلسطین هستند و میدانند چگونه از حقوق خودشان دفاع کنند و به هیچکس اجازه نخواهند داد تا رئیس جمهوری ملی یا مشروعیت سازمان آزادیبخش فلسطین را به زیر سئوال ببرد.))
گذشته از اینکه چقدر این سخنان باعث خنده و تفریح آدم می شود ، یکی نیست به این سخنگو و آن ابومازن ((شغال صفت)) بگوید که اگر انتخابات آزاد است در آنجا ، چرا به دولت حماس که از انتخابات قانونی مجلس برخاسته است و به قول خودتان با حضور ناظران بین المللی برگزار گردید ، اجازه ندادید کارش را انجام دهد و کرانه باختری را با همکاری صهیونیستها در اشغال خود گرفته اید. آن هم با آن افتضاحی که صهیونیستهای بی آبرو و با همکاری شما در دستگیری رئیس مجلس قانونی و تعداد زیادی از نمایندگان مجلس منتخب فلسطین بر پا کردند. اینجاست که باید گفت ؛ روی شما خیلی زیاد است. واقعا فکر می کنید اگر کمرتان را جلوی آمریکا و صهیونیستها و غربیها خم کنید و با کسانی که هر روز خون فلسطینیهای بی گناه را می ریزند بنشینید و بر سر هست و نیست ملت فلسطین معامله بدتر از ترکمانچای بکنید ، ملت فلسطین و عرب و مسلمان حاضر است به این توافقات ننگین تن دهد. جالب اینجاست که همین توافقات هم هیچگاه توسط صهیونیستها به مرحله عمل نرسیده است ، و این عقب نشینیهای شما نهایتش این می خواهد باشد که عملا بخواهید فلسطین و فلسطینی را از روی صفحه روزگار محو کنید که خودتان خوب می دانید این خواب پریشان تعبیر نشدنی است.
اما در مورد چرندیاتی که در مورد احمدی نژاد و کشور عزیزمان زدید باید بگویم که تقصیر از آشغالهای فتنه گری است که با عملکردشان باعث شده اند خائنان و مزدورانی چون شما در مورد انتخابات پرشور کشورمان اظهار نظر کنید و خود را رسواتر از همیشه نمائید. به کوری چشم شما در ایران انتخاباتی بی نظیر برگزار شد و احمدی نژاد نیز از جمله محبوب ترین شخصیتهای مسلمانان و منطقه است.
نوشته شده توسط : علی افسری